to catch, to hitch, to get trapped, to wedge, to mesh, to bog (down), to jam, to stick, to get caught, to get stuck
to catch
to hitch
to get trapped
to wedge
to mesh
to bog
to jam
to stick
to get caught
to get stuck
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ترفند دقیق برای گیر انداختن دزدان
an elaborate trap to catch thieves
بلافاصله پساز گیر افتادن ما در ترافیک، باران شروع به باریدن کرد؛ قوز بالا قوز!
The rain started pouring right after we got stuck in traffic, adding insult to injury.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گیر افتادن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گیر افتادن